نمــــیـدانــــم ! نماز سید كه نگاه میكردم، در صف کرب وبلا هرگاه آماده بودید عاشق شوید، نه هرگاه که تنها بودید ! ...
تو می روی به سلامت ، سلام ما برسانی
شما کفش هم که میپوشی بالاخره پایت گیر میکند.
آدم پابرهنه راه برود بهتر است، بله راحت تر است اما تیغ در پایش میرود!
کفش یک "بار " است اما این بار را بیاد کشید...
چونکه هم بار است هم حفاظت است.
کفش بار است اما حفاظت است.
لباس بار است اما کرامت است.
حجت الاسلام قرائتی
تـــو بـه آســمان چـشم دوخـتـه ای ...؟
یـــا ...
آســمـان را ،
به چـــشـمان ِ تــــو دوخـــتـه انـــــد !!!؟
ملائك را میدیدم كه او را به نظاره نشستهاند.
رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود.
گفتم: «نمیدانم, چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است.»
به چشمانم خیره شد.
«مواظب باش! كسی كه سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.»
گفت و رفت.
اما من مدتها در فكر ارتباط میان نماز و زندگی بودم.
«نماز مهمترین چیز است، نمازت را با توجه بخوان» بار دیگر خواندم, اما نماز سید مرتضی چیز دیگری بود...
منبع: كتاب همسفر خورشید
خوشابه حال آنانکه بعداز نماز جهاد کردند...
و در این راه شهید شدند و به رستگاری رسیدند...
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند.
ما مدعیان صف اول بودیم.
از آخر مجلس شهدا را چیدند...
.
.
(صلواتی هدیه کنیم نثار کسیکه آنقدر تلاش کرد تا به قافله ی شهدا رسید، دوست عزیزم، شهیدمهدی رضایی)
.
.
درد دل:
دلم در حسرت پرواز پوسید...
کجا بال کبوتر میفروشند؟!
.
با آل یزید دست در آغوشیم
حالا که نمی رویم همراه حسین
شمشیر به دشمنان او نفروشیم
------------------
صدای هل من ناصر ینصرنی رهبر می آید...
با دو صد شور و نوا
گفت و میر شهدا
ما و ذلت ابدا
قهرمان کربلا
زاده ی زهرا منم
زینت دوش نبی
وارث پیغمبرم
By Ashoora.ir & Night Skin